معنی فریب دادن، ترفند

حل جدول

فریب دادن، ترفند

خدع


فریب دادن

خدع

پولتیک زدن

نارو زدن

دخمسه

لغت نامه دهخدا

فریب دادن

فریب دادن. [ف ِ / ف َ دَ] (مص مرکب) فریفتن. گول زدن. مقابل فریب خوردن:
نیز فریبم ندهد طمع و جمع
نیز حجابم نشود بود و باد.
خاقانی.
بصبح وشام که گلگونه ای و غالیه ای است
مرا فریب مده، رنگ و بوی باده بیار.
خاقانی.


ترفند

ترفند. [ت َ ف َ] (اِ) محمد معین در حاشیه ٔ برهان آرد: از اوستایی ترپ، ترفیات (دزدیدن، با تقلب سرقت کردن)، پهلوی ترفتینیتن (به حیله ربودن)، هندی باستان ترپ -، تراپته (انتقال یافتن، تغییر دادن)، قیاس کنید با تره پو ی یونانی، در فارسی ترب (حیله و مکر) - انتهی. دروغ و تزویرو مکر و حیله باشد. (برهان) (انجمن آرا) (آنندراج) (ناظم الاطباء). تزویر و دروغ و مکر بود. (فرهنگ جهانگیری). تزویر و مکر و حیله و زرق. (اوبهی). دروغ. (صحاح الفرس). زرق. (فرهنگ اسدی نخجوانی):
این چه ترفند است ای بت که همی گوید خلق
که سقر باشد فرجام ترا مستقرا.
خسروانی (از لغت فرس اسدی چ اقبال ص 88).
ای آنکه جز از شعر و غزل هیچ نخوانی
هرگز نکنی سیر دل از تنبل و ترفند.
کسائی.
مر مرا ای دروغگوی سترگ
تالواسه گرفت از این ترفند.
خفاف.
یکی مهره باز است گیتی که دیو
ندارد به ترفند او هیچ تیو.
عنصری.
مکر و ترفندت کنون از حد گذشت
شرم دار اکنون از این ترفند چند.
ناصرخسرو.
چون خود نکنی چنانکه گویی
پند توبود دروغ و ترفند.
ناصرخسرو.
نخستین پند خود گیر از دل خویش
وگرنه نیست پندت جز که ترفند.
ناصرخسرو.
گر اهل عهد و پیمانی از اهل خاندانی تو
وگر زین خانه بیرونی بر افسونی و ترفندی.
ناصرخسرو.
پس چه کفارت این چه کفر بود
یا چه بیهوده باشد و ترفند؟
انوری (از شرفنامه ٔ منیری).
به تلبیس دست ابلیس فروبستی و به ترفند پای دیو در بندکردی. (سندبادنامه ص 238). || محال. (لغت فرس اسدی چ اقبال ص 88) (اوبهی) (صحاح الفرس) (فرهنگ اسدی نخجوانی). || ترفنده. (برهان) (فرهنگ جهانگیری) (شرفنامه ٔ منیری). سخن بیهوده. (لغت فرس اسدی چ اقبال ص 88). بیهوده. (برهان) (انجمن آرا) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (فرهنگ جهانگیری):
با هنر او همه هنرها یافه
با سخن او همه سخنها ترفند.
فرخی (از لغت فرس اسدی چ اقبال ص 88).
آری چو سخنهای جفای تو شنودم
در گوش نگیرم سخن یافه و ترفند.
امیر معزی.
نزد من قبله دوست، عقل و وفاست
هرچه زین بگذری همه ترفند.
سنایی.
جز مدح تو ترفند بود هرچه نویسم
کردم قلم از نامه ٔ ترفند شکسته.
سوزنی.
بشعرترفند از ترف بودم و رخبین
به پند و حکمت اکنون چو شکّر و قندم.
سوزنی.
به پند و حکمت پیرانه سر بدولت تو
بود که محو شود شعرهای ترفندم.
سوزنی.
نبود در کلام تو جز عدل
نرود بر زبان تو ترفند.
فخری.
ترفنده نیز بهمین معنی است. ترونده تبدیل فا و واو است و ترکند و ترکنده نیز از تبدیلات فا و کاف است. (انجمن آرا) (آنندراج). ترفنده و ترکند و ترکنده. (فرهنگ رشیدی). و رجوع به همین کلمات شود.

فرهنگ عمید

ترفند

مکر، حیله: چون خود نکنی چنان‌که گویی / پند تو بُوَد دروغ و ترفند (ناصرخسرو: ۲۳)،
تزویر،
دروغ،
(صفت) [قدیمی] بیهوده: با هنر او همه هنرها یافه / با سخن او همه سخن‌ها ترفند (فرخی: لغت‌نامه: ترفند)،

فرهنگ معین

فریب دادن

(~. دَ) (مص م.) گول زدن، فریفتن.

فارسی به ایتالیایی

فریب دادن

illudere

sedurre

واژه پیشنهادی

فریب دادن

دعل

کژنهادن

نعل معکوس

فارسی به عربی

فریب دادن

احتیال، احمق، اخدع، خدعه، دندنه، ضلل

معادل ابجد

فریب دادن، ترفند

1085

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری